خبرگزاری حوزه - تهران/ روز جهانی قدس آخرین روز جمعه در ماه رمضان است که امام خمینی(ره) در سال ۱۳۵۸ش (رمضان ۱۳۹۹ق) آن را روزی رسمی برای حمایت از مردم فلسطین دانست و از مسلمانان جهان خواست که برای کوتاه کردن دست رژیم صهیونیستی و پشتیبانان آن به هم بپیوندند.
حجت الاسلام و المسلمین علی سعیدی شاهرودی، رئیس دفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی معظم کل قوا، در گفتوگو با خبرنگار خبرگزاری حوزه در تهران به مناسبت روز جهانی قدس به مسئله «پیدا و پنهان رژیم صهیونیستی» و «پیامد های پیوند صهیونیسم یهودی و مسیحی» پرداخته است که در ادامه می خوانید:
پیدا و پنهان رژیم صهیونیستی
تاریخ دو چهره دارد: پیدا و رسمی و ناپیدا و پنهان. دو چهره بودن تاریخ ناظر به تحولات، حوادث و پدیده های تاریخی است. تاریخ محیط بر حوادث و بیان کننده چیستی، چگونگی و چرائی حوادث است. چهره آشکار و رسمی که با اندک تأملی توسط بسیاری از مردم قابل فهم است و امکان برداشت دارد و چهره پنهان و ناپیدا که باطن حوادث را در بر می گیرد و درک آن برای همه میسر نیست و با علائم و نشانه ها و یا تحقق اهداف پشت صحنه در بستر زمان و ظهور و بروز عناصر پنهان به صورت تدریجی قابل درک می باشد. تجربه تاریخی مبین این واقعیت است که جبهه کفر و استکبار همواره اهداف استکباری و استعماری خود را در جهت تحمیل خواست خود بر دیگر جوامع در قالب پدیده های دو چهره و دوگونه رقم زده است.
پدیده صهیونیسم بین الملل که در قالب رژیم جعلی اسرائیل شکل داده شده از پیچیده ترین پدیده های دو چهره تاریخ است. به تعبیر نوام چامسکی آموزه اصلی در تاریخ اسرائیل این است که: «اسرائیل کشوری است نگون بخت و قربانی تروریسم، حملات نظامی، نفرت و عداوت غیر منطقی و آشتی ناپذیری. در کنار این آموزه است که شعار امنیت اسرائیل توسط تحلیلگران غربی به عنوان چهره آشکار و بزک کرده این رژیم به عنوان یکی از اصول خدشه ناپذیر تحلیل مسائل و رویدادهای فلسطین در منطقه غرب آسیا به کار گرفته می شود، اما چهره واقعی صهیونیسم با جستجو در تاریخ پنهان و از طریق اسناد و عملکرد فاشیستی آن قابل درک و فهم است.»
برای راهیابی به واقعیت و تاریخ پنهان این رژیم جعلی از دو مسیر می توان حرکت کرد. مسیر نخست مطالعه اندیشه ها، تفکرات، مبانی فکری، سیاسی و نوع نگرش آنان به یهود نژادپرست، بشریت، حکومت و سیاست است که در قالب «پروتکلهای دانشوران صهیون» آمده؛ یعنی اسناد و مدارک قطعی که در پی یک حادثه و یا دنبال افشاگری از سوی فرد بریده از باورهای پیشین خویش به دست می آید.
مجموعه این معاهدات و پروتکلها یکی از مهمترین اسناد شناخت صهیونیسم بین المللی و اهداف و برنامه های آنان در عرصه منطقه و جهان می باشد. کلمه به کلمه این پروتکلها بیانگر توطئه عمیقی است که دهها سال است بشریت شاهد اجرای آن بوده و چهره حقیقی و واقعی این رژیم را نشان می دهد.
مسیر و راه دوّم برای شناخت ماهیت حقیقی و پنهان رژیم صهیونیستی مطالعه و واکاوی جنایات، تهاجمات، قتل و غارتها، ترورها و در کنار آن، اهداف مذاکرات فرسایشی و بررسی عملکرد این رژیم در طول چند دهه در قبال فلسطین، منطقه غرب آسیا و عرصه بین الملل به ویژه در تقابل با انقلاب اسلامی ایران می باشد.
اکنون بیش از هفتاد سال از پیدایش رژیم صهیونیستی می گذرد. کارنامه سیاه این رژیم بیانگر این است که آنچه در این چند دهه بروز و ظهور داشته نشانگر یک اندیشه و تفکر ماکیاولیستی و متکی به مبانی و اصولی است که در «پروتکل دانشوران صهیون» آمده است. این پروتکل توسط انتشارات آستان قدس رضوی در ۷۹۰ صفحه به چاپ رسیده و قابل دسترسی است. در صفحات پیشرو به بخشی از روایات و تفکرات اهریمنی یهود برای دستیابی به سلطه بر جهان از طریق یک حکومت یهودی و مقابله با اسلام اشاره می شود.
جنایات و تجاوزات رژیم صهیونیستی در جای جای منطقه به ویژه ددمنشی و جنایات آن در قبال مردم مظلوم فلسطین، قتل عام ها، ترورها و سلطه غاصبانه بر سرزمین فلسطین چهره تاریخ را سیاه کرده و لکه ننگی بر پیشانی رژیمهای غربی و در پدیداری و حمایت از این رژیم می باشد. انقلاب اسلامی ایران به یقین نقطه عطف مهمی در تحولات منطقهای و بین المللی و سونامی بود که مسیر تاریخ را تغییر داد و خط بطلانی بر طرحهای کوتاه مدت و بلندمدت دشمنان اسلام و ملتهای مسلمان کشید و شکست های سلسله واری را بر قدرت های آمریکائی و اروپائی تحمیل نمود. مقایسه سی سال عملکرد تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی قبل از انقلاب و شکستهای پی در پی در بیش از چهار دهه پس از انقلاب اسلامی ایران، بیان کننده تأثیرگذاری زیربنائی این انقلاب در عرصه منطقه و جهان می باشد.
عملکرد سی ساله رژیم صهیونیستی قبل از انقلاب همواره و در غالب موارد با موفقیّت و تصرف سرزمینهای بیشتر و عقب نشینی برخی رژیمهای منطقه همراه بود اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این رژیم نه تنها هیچ موفقیّتی نداشت بلکه در همه عرصه ها با شکست خفت باری مواجه گردید. خروج خفت بار از جنوب لبنان، شکست سخت در جنگ ۳۳ روزه و تهاجم به لبنان برای حذف حزب الله از صحنه و شکستهای پی در پی در تهاجم به غزه نمونه ای از دهها مورد شکست این رژیم می باشد.
مقایسه آن روز که آمریکا و اروپا با غرور و نخوت درصدد سلطه این رژیم جعلی بر منطقه از نیل تا فرات برای مقابله با خیزشهای اسلامی و غارت منابع مسلمین بودند، با امروز که رژیم خود را در یک حصار و چهاردیواری پنهان نموده مبین نقش انقلاب اسلامی در تقابل با نقشه های استعماری استکبار جهانی است.
انتخاب آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس از سوی رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی (ره) و حمایتهای همه جانبه در طول یک دهه زعامت آن رهبر فقید و تداوم و استمرار حمایت از آرمان و مردم مظلوم فلسطین توسط رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای (مدظله العالی)، بیان کننده نگاه راهبردی به مسائل مهم جهان اسلام می باشد.
فاصله میان آن روز که رژیم صهیونیستی خود را یکه تاز عرصه نظامی و امنیتی منطقه به شمار می آورد تا امروز که صدای هشدار سردمداران این رژیم در مورد فروپاشی رژیم جعلی اسرائیل از درون بلند است، سند محکمی بر نقش اساسی و زیربنائی رهبری انقلاب و ملت ایران برای مقابله با استکبار جهانی است.
واقعیت این است که مسئله انقلاب اسلامی با رژیم صهیونیستی و آمریکا تنها مسئله فلسطین نیست بلکه مسائلی بسیار اساسی تر از موضوع فلسطین وجود دارد: از یک سو موعودگرائی و جهان گرائی با تکیه بر ایدئولوژی و فناوری توسط جریان مسیحیت صهیونیست با محوریت آمریکا و رژیم صهیونیستی برای مقابله با اندیشه مهدویت، و از سوی دیگر مدعای جمهوری اسلامی در مورد موعودگرائی حقیقی و جهان گرائی واقعی با تکیه بر جهان بینی و ایدئولوژی اسلامی و فناوری در راستای تحقق تمدن بزرگ اسلامی. این موضوع تکلیف و رسالت سنگینی به عهده رهبری انقلاب و ملت انقلابی ایران در تقابل با این پدیده شوم قرار داده است.
از جمله عوامل اصلی تحقق آرمانها، منویات و تدابیر حضرت امام (ره) و رهبر معظم در مورد مقاومت و حمایت از فلسطین، حضور فعال و مؤثر ملت بزرگ ایران در همه حماسه های زمینه ساز جهانی سازی مسئله فلسطین و بین المللی شدن آن است. مطمئناً روز قدس امسال هم مردم ما همچون سال های گذشته حضور فعال خود را در حماسه راهپیمائی حمایت از آرمان و مردم مظلوم فلسطین به رخ جهانیان خواهند کشید.
پیشینه پیدایش صهیونیسم
چگونگی پیدایش پدیده صهیونیسم با واکاوی چهره پنهان آن در چند قرن گذشته ممکن است و بدون توجه به آن پیشینه، نمی توان ماهیت این پدیده و جریان پشت صحنه آن را شناسایی نمود. برای واکاوی پشت صحنه این جریان قدری باید تاریخ را ورق زد:
الف- حاکمیت اعراب در طول ۷ قرن
با پیدایش اسلام در سرزمین حجاز و گسترش آن در دیگر مناطق، در مجموع اعراب در طول ۷ قرن بر منطقه وسیعی از شرق تا چین و از غرب تا فرانسه و اسپانیا حکومت می کردند و قدرت بلامنازع را در جغرافیای وسیعی از جهان در دست داشتند. تاریخ هفتصد ساله اعراب با فراز و نشیبها و حوادث تلخ و شیرین زیادی همراه بوده است.
ب- سقوط خلافت عباسیان و تشکیل امپراتوری عثمانی
به دلیل عملکرد ناصحیح و توأم با ظلم و خشونت خلفای بنی عباس به ویژه برخورد آنان با امامان معصوم (علیهم السلام) و کاهش پشتوانه مردمی، قدرت این سلسله رو به تزلزل گذاشت و سرانجام خلافت عباسیان در سال ۶۵۶ ه.ق سقوط کرد و به دنبال آن امپراتوری عثمانی شکل گرفت. با شکل گیری امپراتوری عثمانی با محوریت ترکها عملاً قدرت از حیطه اعراب خارج و در قلمرو ترکان قرار گرفت که خود، نوعی سرخوردگی برای اعراب به شمار می آمد.
ج- نقشه سردمداران انگلیس و فرانسه برای سلطه بر خاورمیانه
اروپائیان به ویژه انگلیس و فرانسه از قرن ۱۹ به بعد در جهت تأمین منابع خام ارزان برای کارخانه ها و بازار مناسب برای فروش محصولات خود بهترین نقطه را خاورمیانه و به تعبیر صحیح آن منطقه غرب آسیا تشخیص دادند که سرشار از منابع فسیلی و ثروت های طبیعی بود (مثلاً در موضوع نفت میزان ذخایر این منطقه حدود ۵۴۰ میلیارد بشکه محاسبه می شد). اما قدرت های مذکور برای دستیابی به این هدف با دو مشکل اساسی مواجه بودند:
اوّل: وجود قدرتی به نام امپراتوری عثمانی
مانع بزرگ در برابر اهداف استعماری اروپائیان برای سلطه بر منطقه، قدرت بزرگ امپراتوری عثمانی با گرایش به اسلام بود که گستره آن بخشی از اروپا را نیز در بر می گرفت و خطر توسعه آن هم وجود داشت و انگلیس و فرانسه نمی توانستند با وجود این قدرت وارد قلمرو سرزمینی مسلمانان شوند. از این رو، در مرحله اول تمام تلاش آنها روی تجزیه این امپراتوری متمرکز گردید و اقدامات گسترده ای را با استفاده از تخریب چهره امپراتوری و ایجاد اختلاف بین مسلمانان و جامعه اعراب و ترکها در دستورکار قرار دادند. از جمله اقداماتی که تا حدود زیادی در شکست امپراتوری مؤثر بود، می توان از تحریک اعراب و سوءاستفاده از سرخوردگی ناشی از انتقال قدرت از آنها و تطمیع در برابر وعده های سران انگلیس و فرانسه نام برد. در نهایت، مجموعه این دسیسه ها زمینه شکست و سقوط امپراتوری عثمانی و تجزیه آن به دهها کشور متوسط و کوچک را فراهم کرد.
دوّم: فقدان پایگاهی برای استقرار در منطقه
دومین مشکل دولتهای استعمارگر برای سلطه بر منطقه، فقدان یک پایگاه برای استقرار و اهرمی برای استمرار سلطه و حفاظت از منافع در گستره قلمرو غرب آسیا بوده است. با توجه به پایان دوره استعمار کهنه و عدم امکان حضور مستقیم همچون حضور انگلیس در دوران تسلط بر هندوستان، رژیمهای حاکم بر انگلیس و فرانسه به دنبال جای پای محکمی بودند که با ویژگی های خاص خود بتواند اهداف آنان را در منطقه تضمین نماید. از این رو، راههای متفاوتی را مورد مطالعه قرار دادند و سرانجام گمشده خود را در وضعیت قوم یهود یافتند که در نقاط مختلف آواره شده و به دنبال تعیین مکانی برای اسکان خود بودند. به دنبال آن، رژیمهای استعمارگر انگلیس و فرانسه روی این موضوع متمرکز شده و برنامه ریزی گسترده ای را برای اسکان این قوم آواره در قلب جهان اسلام به عمل آوردند.
چگونگی شکل گیری رژیم صهیونیستی
طراحی دولتهای اروپائی برای تأمین اهداف خود و شکل دادن یک رژیم وابسته در منطقه مراحلی را طی نمود که این مراحل عبارتند از:
۱- اقدامات عناصر اصلی صهیونیستی
هرتزل(هرتصل) بنیانگذار صهیونیسم در کتاب خود به نام «دولت یهود» با دفاع از تشکیل دولت یهودی در سال ۱۸۹۸ اوگاندا را به عنوان مرکز دولت یهود پیشنهاد داد که با مخالفت کنگره یهود مواجه شد. پس از آن فلسطین و یا منطقهای در جوار آن برای تشکیل دولت یهود پیشنهاد شد، که این پیشنهاد در سال ۱۹۰۸ در کنگره یهود به تصویب رسید و دستور خرید اراضی فلسطینی ها و اعطای وام از بانک یهود در شهر یافا برای این منظور صادر شد.
۲- تلاش انگلیس برای رسمیت دولت یهود
یکی از رهبران صهیونیست، تشکیل دولت یهودی تحت نظارت انگلیس در فلسطین و رسمیت آن را به کابینه انگلستان پیشنهاد داد و خواستار مهاجرت ۳ تا ۴ میلیون یهودی متفرق در اروپا به آنجا شد. انگلستان با پذیرش این پیشنهاد وارد فرایند تأسیس این دولت گردید و سرانجام با صدور اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۷ تشکیل دولت یهود توسط انگلستان مورد تأیید قرار گرفت و مهاجرت یهودیان به فلسطین شدت بیشتری گرفت.
۳- نقش شورای عالی متفقین
پس از جنگ جهانی اول در سال ۱۹۲۰ شورای عالی متفقین برای تعیین تکلیف بلاد عربی باقیمانده از امپراتوری عثمانی تشکیل جلسه داده و سوریه و لبنان را تحت الحمایه فرانسه و عراق و فلسطین را به شرط اجرای وعده بالفور تحت الحمایه انگلستان قرار دادند. پس از آن بود که یهودیان با کمک انگلیس زمین های زیادی را از اعراب خریده و تصاحب کردند.
سرانجام تلاش دولتهای غربی به ویژه انگلیس به بار نشست و در ۱۴ مه ۱۹۴۸ هم زمان با پایان قیومیت بریتانیا بر فلسطین، دولت اسرائیل با صدور منشور استقلال، اعلام موجودیت کرد.
اهداف استعماری دولتهای اروپایی از تشکیل رژیم صهیونیستی
اهداف دولت های اروپایی به ویژه انگلیس و فرانسه در قبال منطقه غرب آسیا بسیار راهبردی و درازمدت و با چهره های آشکار و پنهان طراحی شده است، که اهم این اهداف عبارتند از:
۱- تشکیل امپراتوری یهود از نیل تا فرات
سلطه بر منطقه نیل تا فرات به معنای دستیابی به نقاط استراتژیک و منابع نفتی و آبی و سلطه بر کشورهای اردن، لبنان، سوریه، عراق و اشراف به برخی از کشورهای دیگر مبتنی بر ادعای دروغین و جعلی بخشیده شدن قلمرو نیل تا فرات به اسلاف آنان است. "بن گورین" از بانیان اصلی اسرائیل خطاب به دانشجویان با اشاره به نقشه فعلی اسرائیل می گوید: «این نقشه، نقشه کشور ما نیست. ما نقشه دیگری داریم که شما جوانان و دانشجویان مدارس اسرائیل باید آن را تحقق ببخشید. ملت اسرائیل باید قلمرو خود را از فرات تا نیل توسعه دهد.»[۱] این ایده و انگیزه، بهترین و مؤثرترین نقطه اتکای دولتهای اروپائی برای حمایت از این رژیم و در راستای دستیابی به منافع خود به شمار می آید.
۲- مقابله با خیزشهای اسلامی و وحدت جهان اسلام
از دیگر اهداف سران استعمارگر در تأسیس و حمایت از رژیم صهیونیستی نگرانی از ظرفیت های بالقوه جغرافیای جهان اسلام به ویژه منطقه غرب آسیا، بیداری ملتهای مسلمان، بازگشت به اسلام و مقابله با جبهه کفر و استکبار و استعمار بوده است. متأسفانه به علل گوناگون جهان اسلام در حوادث مهم در طول چند قرن از انقلاب کبیر فرانسه تا انقلاب اسلامی در ایران، همچون انقلاب شوروی، انقلاب چین، جنگ جهانی اول و دوم و شکل گیری شورای متفقین و امثال اینها غایب بوده و نقش چندانی نداشته است. اما با توجه به برخی جنبشها همچون جنبش تنباکو، نهضت مشروطیت، نقش مردم عراق در برابر استعمار انگلیس و مواردی از این دست، استعمارگران به طور جدی نگران توسعه و گسترش این جنبشها بوده و لذا استقرار رژیم صهیونیستی می توانست نقش مهمی را در برابر این خیزشها ایفا نماید.
انتخاب یک جریان با سه ویژگی نژادپرستی، سکولاریسم و ضدیت با دین به عنوان حافظ منافع، دقیقاً در راستای مقابله با آئین اسلام و خیزشهای دینی در این منطقه بوده است. نوع عملکرد رژیم صهیونیستی در برابر اسلام و مسلمانان شاهد بزرگی بر مدعای مذکور می باشد.
یکی از پژوهشگران جهان عرب می نویسد؛ بریتانیا با همکاری برخی دیگر از کشورهای اروپائی در سال ۱۹۰۷ کنفرانسی را برگزار کرد و در پایان در بیانیه ای اعلام شد بزرگترین خطری که ممکن است متوجه غرب شود، بیرون رفتن سواحل دریای مدیترانه از دست بریتانیا می باشد. چون این دریا که حلقه اتصال بین شرق و غرب را تشکیل می دهد، در دست مسلمانان است و مسلمانان ملت واحدی هستند، دارای زمینه ای وسیع و منافع سرشاری می باشند و احتمال می رود که این ملت بزرگ یکبار به پا خاسته و خود را از قید اسارت آزاد سازند. لذا به کشورهای بزرگ توصیه می شود که این ملت واحد را متلاشی کرده و از اتحاد و بیداری آنها جلوگیری کنند؛ که در مرحله اول لازم بود آفریقا از آسیا مجزا و منفصل شود، و اینگونه اتصال بین این قاره ها قطع شد.[۲]
۳- تسلط به منابع انرژی
از دیگر اهداف انگلیس و فرانسه از تأسیس یک دولت یهودی در قلب منطقه غرب آسیا، سلطه بر منابع انرژی و مواد خام به صورت ارزان و استمرار این منافع با تعیین و حمایت از یک رژیم به عنوان ژاندارم منطقه بوده است. عربستان، ایران، عراق، امارات و برخی دیگر از کشورها مجموعاً مقام اول نفت و گاز را در جهان دارند و دولتهای اروپائی بیشترین نیاز را به این انرژی داشته و دارند. پیش بینی حضور یک رژیم با ویژگیهای یادشده نقش مهمی در تأمین و تضمین این منافع داشته است.
۴- سلطه غرب(انگلیس) بر منطقه مهم فلسطین
نقطه استقرار این قوم سرگردان و تأسیس دولت در یک نقطه راهبردی بر اساس محاسبات دقیق و با اهداف مشخص بوده زیرا این نقطه می تواند دربرگیرنده منافع خاص آنان باشد، منافعی همچون:
۴/۱- دستیابی به جایگاهی برای اشراف، حمایت و حفاظت از آبراه مهم کانال سوئز؛
۴/۲- تسلط بر پیوندگاه و نقطه تلاقی سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا؛
۴/۳- در دست داشتن مرکزی حساس برای اشراف بر کرانه های جنوبی دریای مدیترانه و دریای سرخ؛
۴/۴- داشتن پایگاهی برای مقابله با نفوذ چین و شوروی.
۵- ایجاد پایگاه برای مقابله با نفوذ دیگر قدرتها
انقلاب سوسیالیستی در چین و شوروی با توجه به ماهیت ضدامپریالیستی و ضد سرمایه داری آنها، در آن دوران خطری جدی برای دولتهای اروپایی و تغییر و تحول در منطقه غرب آسیا بود. نفوذ شوروی در اروپای شرقی و آفریقا و گرایش مصر، لیبی و الجزایر به بلوک شرق، و نفوذ شوروی در سوریه، عراق و یمن زنگ خطر جدی برای انگلیس و فرانسه به شمار می آمد. از این رو، تقویت و حمایت همه جانبه از این رژیم در راستای جلوگیری از نفوذ چین و شوروی اهمیّت زیادی داشت.
۶- طراحی رژیمی برای ایجاد اختلاف
ماهیت رژیم صهیونیستی و اقدامات آن در راستای ایجاد و تداوم اختلاف بین جوامع، همچون اختلاف قومی، اختلاف مذهبی، مذهب سازی و مسلک سازی پایه گذاری شده است. آنچه در دهه های آغازین حیات این رژیم بروز و ظهور داشت، ترویج تفکر پان عربیسم در جهان عرب، پان ترکیسم در قلمرو ترکیه و پان ایرانیسم در ایران در جهت ایجاد مرزبندی بین کشورها، و ایجاد اختلاف میان ملتهای مسلمان بود. ترویج مسلک بهائی گری و حمایت از جریان افراطی وهابی گری و اخیراً داعش و النصره در عراق و سوریه در این راستا قابل تحلیل است.
جنگ جهانی اوّل و دوّم و متغیرها در عرصه منطقهای و بین المللی
جنگ جهانی اول در سال ۱۹۱۴ میلادی بین دو قطب اروپا یعنی انگلیس، فرانسه و روسیه از یک سو و آلمان، ایتالیا و اتریش از سوی دیگر در گرفت. آمریکا تا سه سال اول بیطرف بود که سر انجام به نفع انگلیس، فرانسه و روسیه وارد عمل شد و جنگ در سال ۱۹۱۸ با شکست آلمان، ایتالیا و اتریش به پایان رسید، اما در حقیقت آمریکا پیروز این جنگ بود.
جنگ جهانی دوم نیز در سال ۱۹۳۹ آغاز و در سال ۱۹۴۵ به پایان رسید. به رغم این که اروپا و کشورهای دیگر همچون انگلیس، آلمان، اتریش و... در طی این جنگ ضربه های سنگینی را متحمل شدند، در این جنگ هم پیروز میدان آمریکا بود.
جنگ جهانی اول و دوم پیامدهای زیادی به دنبال داشت که برخی از آنها به قرار زیر هستند:
۱- انتقال قدرت از اروپا به آمریکا؛
۲- جایگزینی آمریکا بجای انگلیس و فرانسه نسبت به رژیم صهیونیستی؛
۳- تغییر در جغرافیای سیاسی اروپا، تشکیل دو بلوک شرق و غرب و تقسیم آلمان به دو بخش غربی و شرقی؛
۴- راهبرد جدی آمریکا در حمایت همه جانبه از رژیم صهیونیستی در سلطه بر منطقه.
اهداف و راهبرد آمریکا نسبت به رژیم صهیونیستی
با پایان جنگ جهانی دوم و بروز و ظهور آمریکا به عنوان قدرت فائق و پیروز، راهبرد آمریکا در قبال رژیم صهیونیستی همان تداوم اهداف و راهبردهای انگلیس و فرانسه بود که در این مرحله آمریکا هم درصدد دستیابی به منافع خود و هم توجه به منافع هم پیمانان خود در اروپا بود. این اهداف و راهبردها عبارت بودند از :
۱- سلطه بر منابع انرژی و نفت ارزان و تداوم استمرار آن در جهت رفع نیاز خود و کشورهای غربی؛
۲- جلوگیری از جنبشها، خیزشها و انقلابهای دینی یا کمونیستی در منطقه غرب آسیا؛
۳- سلطه بر رژیمهای منطقه از طریق انتخاب نیروهای وابسته و دست نشانده در کشورها، همچون دست نشاندگی محمدرضا پهلوی در ایران و موارد مشابه در دیگر کشورهای منطقه؛
۴- گسترش رژیم صهیونیستی از نیل تا فرات و حمایت همه جانبه از این رژیم به عنوان ژاندارم منطقه و حافظ منافع آمریکا؛
۵- مقابله با نفوذ چین و شوروی در منطقه غرب آسیا با توجه به حضور شوروی در اروپا، آفریقا و منطقه غرب آسیا؛
۶- جلب حمایت محافل صهیونیستی متنفذ در آمریکا در عرصه های مختلف سیاسی و اقتصادی؛
۷- بهرهگیری از ظرفیتهای منطقه برای تداوم سلطه بر دیگر کشورها و بهره گیری از اهرم انرژی برای کنترل اقمار منطقهای و بین المللی.
قوم یهود: آرمان ها، آرزوها، پیامدها و واقعیت ها
۱- شکل گیری دولت با اشغال سرزمین فلسطین
اولین آرمان قوم یهود با تأسیس دولت در سال ۱۹۴۸ توسط انگلستان و با اشغال سرزمین موروثی فلسطینی ها شکل گرفت که با حوادث بسیار خونین و جنایت باری همچون موارد زیر همراه بود:
۱/۱- اخراج فلسطینی ها از وطن و سرزمین موروثی و آواره ساختن آنان که پس از ۷۵ سال همچنان مردم مظلوم آن دیار در آوارگی به سر می برند.
۱/۲- قتل عام و کشتار مردم در طول دهها سال همچون کشتار صبرا، شتیلا و دیریاسین که همچنان نیز این قتل عام ها ادامه دارد.
۱/۳- ترور صدها نفر از بزرگان و فرماندهان فلسطینی.
۱/۴- راه اندازی جنگ و حملات ددمنشانه به غزه و کشتن مردان، زنان و کودکان و تخریب تأسیسات و زیرساختهای آن همچون جنگ ۵۲ روزه و ۸ روزه.
۱/۵- محاصره غزه و فشار شدید روی مردم این منطقه که همواره از دریافت کمترین نیازها نیز محروم بوده و هستند.
۲- گستره منطقه جغرافیایی
تشکیل دولت یهود تنها آرمان سران قوم یهود و عوامل استعماری آنها نبود، بلکه گسترش قدرت و سلطه این رژیم بر منطقه از دیگر آرمانهای آنها بوده است. البته آنها نه تنها سلطه بر منطقه بلکه سلطه بر دنیا و تشکیل دولت جهانی را در آرزوی خود دارند.
نویسنده کتاب «دنیا بازیچه یهود» می نویسد یگانه آرمان یهود که به آن تصریح می کنند آن است که، یک دولت یهودی جهانی برپا کنند، یعنی همه دنیا را تحت تصرف خویش درآورند. این حکومت از اسرائیل سرچشمه خواهد گرفت و پس از استیلاء (نیل تا فرات) در راه آن گامهای بزرگتری خواهند داشت. قوم یهود یا دولت یهود معتقد است اگر «از نیل تا فرات» را آنها بدست بیاورند بقیه مناطق خواهی نخواهی تسلیم خواهند شد، زیرا این منطقه با منابع سرشار خود ثروتمندترین مناطق جهان را تشکیل می دهد، گلوی دنیا محسوب می شود و آن کسی که بتواند بر آن حکومت کند چنان است که بر جهان حکومت داشته است.[۳]
۳- نفوذ در آمریکا و اروپا
از جمله ایده ها و راهبردهای سران صهیونیسم بین الملل برای سیطره جهانی، نفوذ در حکومتها و دولتها بوده است که از این طریق بتوانند خواسته ها و اهداف خود را در سایه این اعمال نفوذ تحقق بخشند. در ماده اول پروتکلهای دانشوران صهیون آمده: «حتی الامکان در پی جنگها، تغییرات مرزی و توسعه طلبی جغرافیایی نباید رخ دهد، بلکه قدرت پنهان برتر ما از طریق اشخاصی که از بین ملتها انتخاب می کنیم اعمال خواهد شد».
در ماده دوم نیز آمده: «رهبران فوق تحت کنترل مشاورین پشت پرده ما که از همان کودکی برای اداره جهان آماده شده اند کار خواهند کرد.[۴]»
این آرزو و ادعا در مورد آمریکا و اروپا اتفاق افتاده و اکنون مافیای صهیونیستی در سیستم حکومتی آمریکا حضور داشته و به یک واقعیت عینی تبدیل شده است. بنا بوده آمریکا رژیم صهیونیستی را مدیریت کند اما اکنون سرنوشت مردم آمریکا به دست محافل ذی نفوذ صهیونیستی است. وضعیت اروپا از این هم بدتر است. اعتراف نخست وزیران اروپایی به یهودی و صهیونیست بودن، خود دلیل بر این مدعی می باشد.
"هنری فورد" آمریکایی و صاحب شرکت فورد در کتاب خود به نام «یهود جهانی، یگانه مشکله جهان» (که بعدها یهودی ها نسخه های این کتاب را جمع آوری کرده و آتش زدند و در آمریکا هر نسخه ۸۰۰ دلار خرید و فروش می شد) می نویسد: «قریب ۴۰۰ سال است یهودیان وارد آمریکا شده و از همان روز تا به حال تلاش زیادی کردند تا بالاخره توانستند این کشور را که امروز بزرگترین و ثروتمندترین کشورهای جهان محسوب می شود را تحت نفوذ خود در آورند.»
فورد می نویسد: «نیویورک، امروز به صورت محلهای از محله های یهود در آمده و به طور کلی نیویورک بزرگترین مرکز یهود به شمار می رود زیرا همه تجارتخانه ها، کارخانه ها، صناعات و زمین ها ملک یهود است». نویسنده می افزاید: «بنابراین ما آمریکائی ها نباید تعجب کنیم هنگامی که خاخامهای یهودی ادعا می کنند که آمریکا همان میعادگاهی است که پیامبران وعده داده و نیویورک، اورشلیم آنها و سلسله جبال راکی، کوههای صهیون است».[۵]
تسلیم و کرنش کاندیداهای ریاست جمهوری آمریکا در قبال لابیهای صهیونیستی به ویژه «آی پک» و مسابقه سران احزاب در احساس و نمایش ذلت در برابر سران صهیونیست و ناتوانی آنان در کنترل این جریان افسارگسیخته مبیّن وابستگی و پیوستگی سیستم آمریکا به قدرت صهیونیستهاست. هنری فورد در جای دیگری از کتابش می نویسد: «تعیین رئیس جمهور آمریکا جز به دست یهود، به دست کسی دیگر نیست ولی بیچاره ملت که گمان می کند او خودش رئیس را تعیین کرده است. چنانچه رئیس پس از انتخابات با آنها کج رفتاری می کند آنقدر درباره او دزدی کشف خواهد شد که بالاخره یا تسلیم شود و یا از صحنه بیرون رود.»
۴- فروپاشی اخلاق و درهم شکستن مبانی اعتقاد دینی
اسناد و مدارک نشان می دهد از جمله برنامه جریان صهیونیسم بین الملل فروپاشی اخلاق و تخریب و درهم شکستن مبانی اعتقادی است که ایده ای بسیار خطرناک و ضد انسانی است.
سید محمد قطب در کتاب «انسان بین مادیگری و اسلام» در پروتکل دانشوران صهیونیستی، که سیاست جهانی یهود را ترسیم می کند، چنین می نویسد: «لازم است که ما برای فروریختن و ساقط کردن اخلاق در همه جا، فعالیت کنیم تا راه سیطره ما آسان گردد. فروید از ماست و او به زودی روابط و علاقه های جنسی را آفتابی و علنی خواهد کرد، تا در نظر جوانان چیز مقدسی باقی نماند و کار به جائی برسد که هدف اصلی جوانان فقط سیراب کردن غرایز جنسی باشد. در این هنگام اصول اخلاقی قربانی و نابود خواهد شد.» همچنین در این کتاب اشارهای نظیر اشاره بالا درباره استفاده و بهره برداری از نظریات کارل مارکس، برای درهم شکستن عقاید دینی و نشر مبادی مادی که راه سیطره یهود را بر عالم آسان می سازد، وجود دارد زیرا میگوید: «ما پیروزی داروین و مارکس و نتیجه آن را در ترویج آراء و عقایدشان ترتیب دادهایم، زیرا اثر ویران کننده ای که علوم آنان در ویران نمودن اصول اخلاقی، در فکر غیر یهودیان دارد به خوبی بر ما روشن است».[۶]
انقلاب اسلامی ایران نقطه عطف در تحولات منطقهای و بین المللی
انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ به یقین سونامی بود که امواج آن منطقه و عرصه بین الملل را فراگرفت و منشأ تحولات گسترده ای در همه زمینه ها گردید. دیدگاههای کهنه سیاستمداران غرب و منطقه، گویای تحول عمیق و گسترده ای است که انقلاب اسلامی در گستره جهان به وجود آورد و ارکان نظام سرمایه داری و لیبرال دموکراسی را متزلزل ساخت. برخی از این دیدگاهها و اظهارنظرها به قرار زیر هستند:
۱- "ریچارد نیکسون" رئیس جمهور اسبق آمریکا در کتاب پیروزی بدون جنگ می نویسد: «اسلام خمینی و بنیادگرایی اسلامی برای ما خطرناک تر از شوروی است».
۲- "گری سیک" مشاور سابق امنیت ملّی آمریکا معتقد است: «از هنگام سقوط شهر سایگون هیچ واقعه ای به اندازه انقلاب اسلامی ایران، آمریکا را تحت تأثیر قرار نداده است.»[۷]
۳-" مناخیم بگین" نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی میگوید: «انقلاب اسلامی ایران، آنچنان زلزله ای در جهان ایجاد کرد که هیچ قابل پیش بینی نبود و بیشترین خسارت را ما در این نقطه خواهیم خورد.»[۸]
۴- "ریچارد نیکسون" رئیس جمهور اسبق آمریکا می نویسد: «انقلاب ایران در واقع، انقلابی بود علیه نوگرایی و ارزشهای غربی. این انقلاب سرمایه داری و کمونیسم را دو روی یک سکه مادیگری میدید. جوانان از این انقلاب حمایت کردند، نه برای این که خواهان آزادی (به شکل غربی)، شغل، مسکن و لباس بهتر بودند، بلکه چیزی را می خواستند تا به آن بیش از مادیگری معتقد باشد.»[۹]
۵- "ساموئل هانتینگتون": در فوریه سال ۲۰۰۰ کسانی که در اجلاس نیکوزیا دعوت شده بودند از هانتینگتون (واضع تئوری برخورد تمدن ها) پرسیدند چرا از انقلاب اسلامی به عنوان فرایند بازگشت تمدن اسلامی به هویت اولیه خود یاد می کنید و چرا معتقدید جنگ تمدنها نزدیک است؛ و حال آنکه اسلام از قرنها پیش از این هم بوده است؟ هانتینگتون پاسخ می دهد: «اسلام پیش از انقلاب ۱۹۷۹ میلادی در ایران فقط یک دستورالعمل درباره چگونگی رابطه فردی انسان با خدا بود، اما [امام] خمینی آموزه های اسلامی را به نسخه حکومتی تبدیل کرده است. نسخه ای که اصلی ترین دشمن لیبرال دموکراسی غرب است.»[۱۰]
۶- "ریچارد نیکسون" می نویسد: «در جهان اسلام از مغرب (مراکش) تا اندونزی در شرق، بنیادگرایی اسلامی جای کمونیسم را به عنوان وسیله اصلی دگرگون سازی قهرآمیز، گرفته است. تغییر در جهان اسلام آغاز شده است و بادهای آن به مرحله طوفان رسیده است. ما قادر نیستیم آن را متوقف کنیم. نظریه پردازان غربی معتقدند که آرام ساختن طوفان اسلامی، تنها در سایه استحاله جمهوری اسلامی ایران یا شکست انقلاب اسلامی میسر است.»[۱۱]
۷- "اسحاق رابین" در یک مصاحبه رادیو تلویزیونی میگوید: «ایران بزرگترین و خطرناکترین دشمن اسرائیل محسوب می شود. برخورد ایران پس از انقلاب اسلامی به رهبری [امام] خمینی با اسرائیل به صورت یک دشمن ایدئولوژیک و خصومت واقعی درآمده و خطر افکار مذهبی در ایران از هر خطر دیگری برای اسرائیل بیشتر است.»[۱۲]
۸- "بنیامین نتانیاهو" میگوید: «امروز می خواهم خطر پیچش تاریخ به نفع ایران را گوشزد کنم که [آیت الله] خامنه ای از تنگه خیبر در عربستان تا تنگه جبل الطارق در مراکش را به لرزه انداخته و ملتها را به خود جلب کرده است.»[۱۳]
۹- "ریچارد مورفی" معاون سابق وزیر خارجه آمریکا میگوید: «ارجحیتهای آمریکا مبتنی بر حفظ جریان نفت از خلیج فارس، مهار نفوذ روسیه و جلوگیری از رادیکالیسم اسلامی است. پدیده انقلاب اسلامی ایران دیگر تنها یک مسئله استراتژیک متعارف نیست، مسئله امواجی است که این انقلاب پدید آورده و بنیادهای تمدن معاصر کاپیتالیستی غرب را به لرزه انداخته است.»[۱۴]
جایگاه آمریکا پس از جنگ جهانی اول و دوم
آمریکا بعد از جنگ جهانی اول و دوم با توجه به فاصله طولانی که با کانون جنگ یعنی اروپا داشت و فرصت طلبی که در طی این دو جنگ پیشه ساخت، در نهایت بدون پرداخت هزینه مالی و نیروی انسانی، پیروزی میدان را بدست آورد و با این پیروزی غرورآفرین، برای رهبری جهانی خیز برداشت. سردمداران آمریکا بیشترین طمع و چشمداشت را نسبت به منافع عظیم منطقه غرب آسیا داشته و برنامه ریزی وسیعی را برای سلطه بر این منطقه در دستور کار خود قرار دادند. در این راستا، یکی از مهمترین راهبردهای سلطه طلبی حاکم بر آمریکا تجهیز، حمایت و توسعه رژیم صهیونیستی به عنوان ژاندارم و حافظ منافع غرب در منطقه بود.
آمریکا پس از جنگ جهانی دوم برای سلطه بر جهان و منطقه غرب آسیا با دو مشکل اساسی مواجه بود: نخست، ابرقدرت اتحاد جماهیر شوروی به عنوان رقیب مسلح به سلاح اتمی و نفت و گاز؛ و دوم، انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک تهدید جدی و بالقوه. از این رو، تمامی تلاش خود را در جهت حذف رقیب خود به عمل آورد و سرانجام توانست رقیب را مغلوب سازد. با سقوط ابرقدرت شرق در سال ۱۹۹۱ آمریکا خود را یکه تاز عرصه قدرت بین المللی می دید و می رفت که با اطمینان بیشتری دستاوردهای خود را در اقصی نقاط جهان تثبیت نموده و به چپاول سرمایه های ملتها، دست یازد. اما پس از بروز و ظهور انقلاب اسلامی ایران با ماهیت دینی و ضد استکباری در منطقه و عرصه بین المللی، سردمداران آمریکا آرام آرام به ظرفیتهای این انقلاب و تهدید جدی آن برای یکه تازی آمریکا پی بردند و نه تنها نسبت به منافع خود در منطقه غرب آسیا گرفتار نگرانی جدی شدند، بلکه در عرصه بین المللی هم خود را در مواجهه با انقلاب اسلامی یافتند.
پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در قبال آمریکا
۱- مقابله با هژمونی و شکست هیمنه آمریکا
بی تردید یکی از مهمترین پیامدهای انقلاب اسلامی ایران، شکست هیمنه و مقابله با هژمونی آمریکا است. تمرکز حضرت امام(ره) روی آمریکا به عنوان «شیطان بزرگ» و مرکز همه فتنه ها و استمرار این راهبرد در طول دوران زعامت آن فقید سفر کرده و صلابت، قاطعیت و شجاعت رهبری معظم انقلاب در برابر آمریکا و همراهی ملت ایران در تداوم مبارزه علیه استکبار در طول بیش از چهار دهه توانست پندارهای برتری طلبی و رؤیای رهبری جهانی و روحیه استکباری آمریکا را در هم بریزد. اثر این ایستادگی و استقامت، به بشریت فهماند که آمریکا یک "ببر کاغذی" بیش نیست و یک ملت با اراده و دارای رهبری هوشمند و مقتدر می تواند در برابر این ابر قدرت پوشالی و خود خوانده بایستد و زمینه اعتماد به نفس سایر ملتهای جهان را فراهم نماید.
۲- تمرکز روی نابودی رژیم صهیونیستی
از دیگر پیامدهای مهم تقابل انقلاب اسلامی با جبهه کفر و استکبار، تمرکز روی نابودی رژیم صهیونیستی است. تأکید حضرت امام(ره) بر مبارزه با این رژیم جعلی در طول دوران مبارزه و بعد از پیروزی انقلاب و تداوم این راهبرد در سالهای پس از آن، مبین عزم جدی نظام اسلامی بر حفظ و تداوم این راهبرد به عنوان یکی از مبانی خود می باشد.
همانطور که گفته شد، پدیداری رژیم صهیونیستی بر اساس یک نقشه استعماری توسط انگلستان و فرانسه بود که پس از جنگ جهانی اول و دوم، حضانت رژیم صهیونیستی را آمریکا برعهده گرفت. جمهوری اسلامی ایران در شرایطی شعار محو رژیم صهیونیستی را مورد تأکید قرار داد که کمتر کشوری جرئت خطرپذیری را داشت و بسیاری از کشورها یا حامی این رژیم بودند و یا در قبال رفتار آن سکوت می کردند. موضع با صلابت حضرت امام(ره) در شرایطی اتفاق افتاد که رژیم طاغوت حاکم بر ایران به عنوان همپیمان رژیم صهیونیستی، دستش به خون مردم مظلوم فلسطین آلوده بود و مشهور این بود که بیت المقدس را با بنزین ایران آتش زدند. بنیانگذار نظام اسلامی بر مبنای تکلیف الهی مخالفت صریح خود را با یک رژیم غاصب و ظالم و ضد اسلام اعلام کردند.
راهبرد «محو اسرائیل» به یقین انگشت گذاشتن روی مهمترین اهرم و تکیه گاه آمریکا و اروپا در منطقه غرب آسیا بود که سردمداران کفر و استکبار هزینه های زیادی را برای شکل دهی این موجود ناقص الخلقه در منطقه پرداخته بودند و به همین دلیل انقلاب اسلامی توانست ضربه سنگینی بر بیش از سه دهه تلاش دشمنان اسلام برای تأسیس این رژیم غاصب وارد سازد.
۳- بیداری جهان اسلام
سرکوب و تخریب گروهها و جریانهای مذهبی، ترویج سکولاریسم و جدائی دین از سیاست، گسترش فرهنگ ناسیونالیسم و ملی گرائی در منطقه، ایجاد مذاهب و مسلکهای ساختگی و جعلی با هدف تخدیر افکارعمومی جامعه اسلامی و تداوم انفعال و بی تفاوتی نسبت به اقدامات دشمنان، از جمله برنامه های دشمن در منطقه غرب آسیا بود. رهبران انقلاب اسلامی چه حضرت امام(ره) و یا رهبر معظم انقلاب همواره با تبیین اهداف پشت صحنه تشکیل رژیم صهیونیستی و افشای جنایات آمریکا و اروپا در برابر مسلمانان، زمینه و بستر لازم را برای بیداری اسلامی فراهم نموده اند. شکل گیری انقلاب بر مبنای دین دربرابر دو ابرقدرت و ایستادگی مقابل نظام سرمایه داری و سوسیالیسم خود بزرگترین عامل برای بیداری مسلمانان در اقصی نقاط عالم و به ویژه در منطقه غرب آسیا به شمار می آید.
شک لگیری جبهه النّهضه و پدیداری انقلاب در تونس، شکل گیری جبهه نهضت اسلامی در الجزایر، جنبش حزب الله در لبنان، انصارالله در یمن و به طور خاص انتفاضه در فلسطین را باید از آثار و نتایج بیداری اسلامی به شمار آورد. جنبش و انقلاب مردم مسلمان مصر در برابر رژیم فاسد "حسنی مبارک" و به دنبال آن حاکمیت جریان اخوان المسلمین بر مسند قدرت اجرایی در مصر از نتایج بیداری مسلمانان است که چنانچه سیاستمداران اخوانی با تدبیر منطقی تری عمل می کردند، دولت مستعجل نمی شدند. همچنین ایستادگی مجاهدین مسلمان افغانستان در برابر ارتش سرخ و مقابله با نیروهای اشغالگر آمریکا نیز از دیگر پیامدهای بیداری اسلامی است.
رشد سریع گرایش به اسلام در اروپا، گسترش فرهنگ تشیع در مالزی، ترکیه و نیجریه نیز از برکات انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی است. با وقوع بیداری اسلامی، اکنون کشورهای استعمارگر و در رأس آنها آمریکا دیگر همچون دو قرن قبل از انقلاب امکان طراحی و اجرای نقشه های استعماری خود را ندارند و افکار عمومی مسلمین در برابر ترفندها و نقشه های آنان به مقابله برمی خیزد.
۴- راهبرد مقاومت و نهادینه سازی آن
از جمله مهمترین پیامدهای انقلاب و مؤثرترین پدیده در تقابل با اقتدارگرائی و سلطه طلبی آمریکا در منطقه، طراحی و ابداع اندیشه مقاومت و نهادینه سازی آن در عرصه های گوناگون می باشد. پدیده مقاومت یکی از معجزات انقلاب اسلامی بود که زمینه ساز خروج رژیم صهیونیستی از جنوب لبنان گردید و حقیقتی بود که فلسطین و مردم آن را از ورطه گرایش به بلوک شرق کمونیست به دامن اسلام برگرداند و ظرفیت دفاعی آن را در سطح بازدارندگی و توازن قوا در منطقه ارتقاء داد و با دمیدن روح مقاومت در کالبد مجموعه ساکنان سرزمین اشغالی زمینه ساز حضور کرانه باختری در عرصه مقاومت گردید.
مقاومت اکسیری بود که سوریه را در جرگه مقاومت نگه داشت و از سقوط حکومت و تجزیه آن کشور جلوگیری نمود. مقاومت واقعیتی بود که توانست جریان افسارگسیخته داعش را از تسلط بر عراق و تجزیه آن باز دارد و زمینه ساز اضمحلال این جریان افراطی در عراق گردد.
مقاومت موهبتی بود که توانست جریان انقلابی انصارالله در یمن را پدیدار ساخته و زمینه ساز ایستادگی ملت مظلوم این کشور در شرایط سخت در برابر ائتلاف عربستان و امارات به سرکردگی آمریکا گردد و همین موهبت تاکنون زمینه ساز قدرت دفاعی انصارالله در سطح بازدارندگی و توازن قوا در برابر ائتلاف گردیده است.
۵- حضور فعال در حیاط خلوت آمریکا
یکی دیگر از پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در تقابل با هژمونی آمریکا، دمیدن روح انقلاب به مجموعه ملتها و حکومتهای مستقر در منطقه آمریکای لاتین و حضور فعال ایران در حیاط خلوت آمریکا بود. واقعیت باورنکردنی برای آمریکا این بود که با سقوط اتحاد جماهیر شوروی، و با استقبال کشورهای آمریکای لاتین، ایران حضور فعالی را در آن منطقه به عمل آورد. همبستگی ایران با ونزوئلا و ایستادگی حکومت "هوگو چاوز" و "نیکلاس مادورو" در کنار ایران و در تقابل با آمریکا، همگرایی نیکاراگوئه و بولیوی با ایران، و اخیراً تغییر در وضعیت کلمبیا همپیمان قدیمی آمریکا و چرخش آن به سمت مقاومت در انتخابات اخیر و نمونه های دیگر، همه و همه از حضور فعال ایران در حیات خلوت آمریکا حکایت دارد.
راهبرد آمریکا در برابر انقلاب اسلامی ایران
آمریکا در منطقه غرب آسیا، منافع زیادی را در طراحیهای خود مدنظر داشت که با وقوع انقلاب اسلامی ایران یا کاملاً خنثی شده و یا در معرض خطر جدی قرار گرفته است. منافع آمریکا سلطه بر منابع انرژی به صورت پایدار، حفاظت از کشورهای اقماری، حفظ و گسترش رژیم صهیونیستی، جلوگیری از نفوذ چین و روسیه در منطقه و مهار انقلاب اسلامی و محور مقاومت است که راهبردها و برنامه ریزی های گسترده ای را برای تحقق و حفظ این منافع در دستور کار قرار داده است.
یکم: طراحی خاورمیانه بزرگ
با شکست آمریکا در طراحی جنگ تحمیلی نیابتی عراق علیه ایران و خنثی شدن کودتا و با توجه به افزایش گستره انقلاب در منطقه غرب آسیا، سردمداران آمریکا برای مقابله با جریان بالنده مقاومت و حذف کشورهای حامی آن همچون سوریه، عراق و ایران، طرح «خاورمیانه بزرگ» را در دستورکار خود قرار دادند. عملیاتی شدن طرح آمریکا باید از جریان حزب الله در لبنان و حذف آن از عرصه نظامی آغاز می شد تا حریم رژیم صهیونیستی محفوظ بماند. از این رو، رژیم صهیونیستی به نیابت از آمریکا، در سال ۲۰۰۶ جنگ سنگینی را از هوا، زمین و دریا علیه مقرهای حزب الله آغاز کرد که ۳۳ روز طول کشید و به "جنگ سی و سه روزه" شهرت یافت. در این نبرد رژیم صهیونیستی به عنوان ارتش برتر منطقه، شکست سختی را متحمل شد و طرح آمریکا در همان مراحل اولیه با ناکامی مواجه گردید.
یکی از شواهد انتساب طرح به آمریکا اظهارنظر یکی از کارشناسان نیروی قدس است که میگوید با بمباران و کشتار مردم لبنان توسط بمب افکن های صهیونیستها، از خانم رایس (وزیر خارجه وقت آمریکا) که در منطقه حضور داشته به عنوان اعتراض می پرسند چرا شاهد این جنایات هستید و کاری نمی کنید؟ او پاسخ می دهد این زایمان خاورمیانه بزرگ است و زایمان درد و عوارض دارد. این کارشناس می افزاید سندی در اختیار این خانم بود که در آن ۱۵ کشور روی نقشه علامت گذاری شده بود. یعنی اگر طرح با موفقیت پیش می رفت، تجزیه کشورهای سوریه، عراق و ایران به پانزده کشور در طراحی آمریکا قرار داشت.
در تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان نه تنها حزب الله از صحنه خارج نشد بلکه به رغم نابرابری در برابر سلاحهای این رژیم غاصب، به عنوان پیروز میدان تجلّی نمود و درس عبرتی به مهاجم داد تا دیگر هوس حمله به لبنان نکند. مقاومت و ایستادگی حزب الله و مردم لبنان طرح بزرگ سردمداران آمریکا را خنثی و از بزرگترین فاجعه در منطقه جلوگیری به عمل آورد. آمریکا به دنبال تغییر نقشه منطقه و سرکوب کامل مقاومت و مقابله با انقلاب اسلامی ایران بود که با شکست رژیم صهیونیستی، در دستیابی به اهداف خود ناکام ماند.
دوّم: حضور مستقیم نظامی در منطقه
از جمله طرحهای مهم بحث برانگیز و پرهزینه برای آمریکا، حضور مستقیم در منطقه بود. این طرح اهداف زیادی را دنبال می کرد که مهمترین هدف آن ایجاد پایگاه دائمی، مهار ایران و کنترل حرکتهای جهادی بود. در این راستا آمریکا در سال ۲۰۰۱ به بهانه حمله القاعده به برجهای دوقلو و برای مقابله با این گروه، به افغانستان حمله کرد و آن کشور را به اشغال خود در آورد. پس از آن در سال ۲۰۰۳ نیز به بهانه وجود سلاحهای کشتارجمعی، به عراق حمله کرد و این کشور را اشغال نمود.
حضور مستقیم نظامی آمریکا در منطقه بیان کننده بالاترین مرحله و مرتبه نگرانی است، زیرا سردمداران آمریکا برای مقابله با کشورهای مستقل حتی المقدور از شیوه های غیرمستقیم استفاده می کنند. اما تحولات منطقه غرب آسیا و نگرانی جبهه کفر و استکبار از رشد و توسعه انقلاب در منطقه و تهدیدی که از سوی مقاومت متوجه رژیم صهیونیستی بود، آمریکا را به این جمعبندی رساند که باید به صورت علنی و مستقیم وارد منطقه شده و از منافع مورد ادعای خود حراست نماید. از این رو با لشگرکشی گسترده و تمام عیار به منطقه، ابتدا افغانستان و پس از مدتی عراق را مورد حمله قرار داد.
در نهایت آمریکا با بیش از ۴۰۰۰ نفر تلفات انسانی و هزینه هفت تریلیون دلار (هفت هزار میلیارد دلار)، با فشار و مقاومت مردم عراق و بدون دستاورد قابل توجهی ناچار به ترک این کشور و خروج عمده نیروهای خود از آن گردید. حاصل حضور آمریکا در عراق، چند ده هزار کشته و مجروح و معلول از مردم ستمدیده عراق و تخریب و ویرانی این کشور مسلمان بود. اما حضور آمریکا در افغانستان طولانی تر شد و هزینه های سنگینی را همچون تلفات انسانی و تخریب بر مردم آن کشور تحمیل نمود، که در این مورد هم با تحمل خسارتهای سنگین انسانی و مالی پس از ۲۰ سال اشتغال گری، سرانجام در سال ۲۰۲۱ با خفت و خواری از آن کشور خارج گردید.
سوم: جریان سازی برای جنگ فرهنگی
از دیگر راهبردهای آمریکا در تقابل با انقلاب اسلامی و مقاومت در منطقه، جریان سازی برای جنگ فرهنگی بود. انقلاب اسلامی با ماهیت فکری و اعتقادی خود و نفوذ در اذهان و باورها، بینش و نگرش انسانها را به سمت کمال تغییر داده و با پیوند انسان به خداوند متعال، آدمی را از همه طاغوتها و طاغوتیان جدا می سازد. انسان موحد با هیچ طاغوتی سر سازگاری و تسلیم در برابر آن را ندارد. از این رو، جبهه کفر و استکبار با درک این حقیقت درصدد برآمد مبانی و مبادی اعتقادی مسلمانان را سست و سپس تخریب نماید. در این راستا اقداماتی در دستورکار آنها قرار گرفت که عبارتند از:
۱- اعلام جنگ صلیبی (که یادآور خاطرات تلخ درگیری بین مسلمانان و مسیحیان صلیبی و قتل عام مسلمانان بود) و همچنین اعلام ایران به عنوان محور شرارت توسط بوش رئیس جمهور وقت آمریکا
۲- اسلام هراسی، با بهره گیری از امپراطوری رسانه ای و تبلیغات مسموم علیه مسلمانان، رواج فضای ترس و هراس در جوامع اروپائی و آمریکائی و زمینه سازی برای گسترش خصومت و درگیری بین مسلمانان و عناصر ناآگاه و افراطی در غرب
۳- توهین و اهانت به مقدسات مسلمانان، اهانت به کتاب مقدس اسلام یعنی قرآن و توهین به ساحت مقدس پیامبر اسلام از سوی امپراتوری رسانه ای غرب
۴- حمایت از جریان های انحرافی، ایجاد و ترویج جریانهای بدلی و انحرافی، ترویج سکولاریسم و القاء جدائی دین از حکومت و سیاست، از سوی دیگر ترویج اسلام تکفیری و وهابیت و حمایت از تشیع انگلیسی و پوشش تبلیغاتی برنامه های آنان و همچنین حمایت و ترویج مسلک ساختگی بهائی گری توسط رژیم صهیونیستی در راستای راهبردهای آمریکا در جهت اسلام ستیزی و مقابله با اسلام راستین و حقیقی
چهارم: کشاندن درگیری به درون جوامع اسلامی
با شکست در طرح لشکرکشی مستقیم به منطقه و ناامیدی از محاصره و مهار انقلاب اسلامی، سردمداران آمریکا به ناچار با خروج از عراق و سپس افغانستان، عملاً از طرح حضور مستقیم عقب نشینی نموده و برای انتقال جنگ و درگیری به داخل کشورهای اسلامی و مشغول کردن آنان، برنامه ریزی وسیعی را در دستور کار خود قرار دادند. درگیری های فرقه ای، مذهبی و سیاسی در لبنان، حمایت از حضور داعش در عراق، حمایت از اغتشاشات توسط اشرار و جبهه النصره در سوریه و ساماندهی چندین غائله و فتنه در ایران، از ابعاد طرح آمریکا می باشد.
اقدامات و نوع رفتار داعش در عراق و حضور آن تا نزدیکی بغداد و فروپاشی تعداد قابل توجهی از یگانهای ارتش عراق، زمینه را برای سقوط بغداد فراهم کرده بود که حضور فرزندان رشید اسلام با محوریت فرماندهی هوشمند و شجاع یعنی سردار سلیمانی در کنار نیروهای انقلابی، راه را بر جریان افسارگسیخته داعش سد کرد و در نهایت آنها را وادار به عقب نشینی کرد.
در سوریه نیز حضور فعال جریانهای معارض با ترکیبی از گروههای مختلف و تسلط آنان بر فرودگاه دمشق و شاهراههای اصلی و حضور در بخشی از دمشق همراه با فتنه گری های آمریکا در نوع پشتیبانی از معارضین و اغتشاشگران، سوریه را در آستانه سقوط قرار داده بود که حضور رزمندگان مدافع اسلام و حریم اهل بیت عصمت و طهارت در کنار نیروهای وفادار به حکومت مرکزی سوریه، زمینه مقابله با آشوبگران و عقب نشینی تدریجی آنان را فراهم ساخت و خطر سقوط دمشق و تجزیه سوریه از بین رفت.
در مورد ایران هم آمریکا و همپیمانان او یعنی اروپا و ارتجاع منطقه برای اخلال در نظام جمهوری اسلامی و به خیال خود تغییر رفتار و ساختار آن برنامه های وسیعی همچون غائله ۱۸ تیر سال ۱۳۷۸، فتنه های ۱۳۸۸ و ۱۳۹۸ و آخرین آن راه اندازی جنگ ترکیبی در سال ۱۴۰۱ را طراحی و اجرا نمودند که به لطف الهی و هوشمندی رهبری و مردم، با شکست مواجه شد.
به هر حال جنگ درون تمدنی آمریکا و کشاندن آن به داخل جوامع اسلامی، با وجود تحمیل هزینه های سنگین هم به آمریکا و هم به کشورهای دیگر نتیجه ای در بر نداشت و جریان انقلاب و مقاومت همچنان محکم و استوار به راه خود ادامه می دهد.
مبانی تقابل انقلاب اسلامی با آمریکا و رژیم صهیونیستی(صهیونیسم یهودی و مسیحی)
تصور بسیاری بر این است که منشأ و مبانی اختلاف و تقابل انقلاب اسلامی ایران با آمریکا و رژیم صهیونیستی تنها مسئله فلسطین یا مرزهای جغرافیایی جهان اسلام و یا برخی مسائل منطقه همچون لبنان، سوریه، عراق و مسئله مقاومت می باشد. البته همه اینها و موارد دیگر از این قبیل همچون حفظ کیان اسلام، حرم اهل بیت، عزت مسلمین و صیانت از استقلال ایران و انقلاب اسلامی جزء اهداف جمهوری اسلامی و از عوامل اختلاف با جبهه استکبار بوده، هست و خواهد بود. اما نگاهی عمیقتر نشان می دهد که مبانی تقابل انقلاب اسلامی ایران با آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی فراتر از مسئله فلسطین و منطقه غرب آسیا و منافع جمهوری اسلامی ایران است.
مبانی اصلی و زیر بنائی تقابل
مسئله اصلی انقلاب اسلامی ایران با آمریکا و رژیم صهیونیستی، تمرکز آن ها روی دو موضوع مهم است: موعودگرایی و جهانی گرایی با تکیه بر دو عنصر ایدئولوژی و فناوری.
انقلاب اسلامی ایران نیز با اتکاء به مبانی متقن روی همین دو موضوع متمرکز است و از منظر مبانی و اصول انقلاب اسلامی، موعودگرایی و جهانی گرایی بر دو رکن ایدئولوژی یعنی اسلام و فناوری یعنی تمدن اسلامی استوار می باشد.
بخش اوّل: تببین مسئله آخرالزمان با دو رکن موعودگرایی و جهانی گرایی آمریکایی
برای تبیین این مسئله لازم است تلاقی دو جریان مهم در عرصه حاکمیت در آمریکا مورد بررسی قرار گیرد:
الف- جریان قدرت و ثروت؛ که ترکیبی است از سه رکن سرمایه داران، صاحبان شرکتها و مؤسسات بزرگ؛ جنگ سالاران و صاحبان کارخانه های اسلحه سازی؛ و سیاستمداران و مقامات دولتی.
ب- جریان ایدئولوژیکی و بنیادگرا؛ که ترکیبی است از سه رکن صهیونیسم یهودی که نفوذ زیادی در عرصه های فکری، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آمریکا دارند؛ نومحافظه کاران با محوریت حزب جمهوریخواه؛ و صهیونیسم مسیحی یعنی پروتستانتیسم و پروتستانها و مجموعهای از کشیشان دارای عقاید افراطی و بنیادگرایانه.
تلاقی این دو جریان و به ویژه نقش سرمایه داران و جنگ سالاران با بهره گیری از جریان افراطی پروتستان و بنیادگرا به این نقطه می رسد که جنگ آینده زمینه ساز ظهور مسیح و آغاز صلح جهانی است و آمریکا رهبری این جنگ و جریان ظهور مسیح را عهده دار می باشد.
برخی نقاط اشتراک فکری سه جریان صهیونیسم یهودی، صهیونیسم مسیحی و نومحافظه کاران عبارتند از:
۱- یهودیان از سراسر جهان به فلسطین منتقل و کشور اسرائیل در منطقه حد فاصل نیل تا فرات ایجاد شود؛
۲- یهودیان مسجدالاقصی و مسجد صخره را در بیت المقدس ویران کرده و به جای آن معبد سلیمان را بنا کنند؛
۳- آنگاه که مسجد ویران شود، جنگ نهایی بین قوای خیر و شر آغاز خواهد شد و قوای خیر به رهبری آمریکا و انگلیس و نیروی شر با میلیونها نفر از مشرق (روسیه، ایران و عراق) به سوی مغرب هجوم می آورند و جنگ در منطقهای به نام آرماگدون در نزدیکی حیفا به وقوع می پیوندد؛
۴- در پایان جنگ، با پیروزی قوای خیر، عیسی مسیح به زمین باز می گردد و در مصاف با قوای شر و دجال پیروز می شود و مسیح حکومت جهانی خود را با مرکزیت بیت المقدس بنا خواهد کرد؛
۵- مسیحیان باید برای رسیدن به صلح جهانی، مقدمات جنگ آرماگدون را فراهم کنند.
ظرفیتهای مثلث صهیونیسم یهودی، مسیحی و نومحافظه کاران
صهیونیسم یهودی و مسیحی با محوریت نومحافظه کاران برای تحقق اهداف خود، ظرفیتهای گسترده ای به کار گرفته و زمینه های افراطی گری در دنیا را فراهم می کنند. برخی از این ظرفیتها عبارتند از:
یکم: عناصر تندرو در حزب جمهوریخواه
عناصر تندرو در حزب جمهوریخواه آمریکا که بعضاً هم با کمک مجموعه جمعیت طرفدار تفکر موعودگرایی و جهانی گرایی در هرم قدرت قرار می گیرند (همچون ریگان، بوش پدر و پسر و ترامپ) از جمله ظرفیتهای مثلث مذکور هستند، که هر یک در جریان سازی برای تقویت رژیم صهیونیستی از یکدیگر سبقت می گیرند. البته این موضوع به معنای آن نیست که دموکراتها از این امر مستثنی هستند، بلکه آنها هم در همین جهت حرکت نموده و برای کسب آراء بیشتر به لابی صهیونیستی پناه برده و از هیچ اقدامی در جهت حمایت از رژیم اشغالگر فروگذار نمی کنند.
دوم: نظریه پردازان و تئوریسینهای این جریان
در آمریکا پژوهشگاهها، اندیشکده ها و چهره های شاخصی هستند که پشتوانه فکری و تحلیلی صهیونیسم یهودی و مسیحی بوده و مدام بر کوره افراط گرایی در حمایت از صهیونیستها می دمند. چهره های شاخصی همچون فوکویاما، هانتینگتون، تافلر و مک لوهان از جمله عناصری هستند که با تبلیغ تفکر برتری تمدن آمریکا و فائق آمدن آن بر دیگر قدرتها و تغذیه کننده فکری این سه ضلعی هستند.
سوم: دستگاه تبلیغاتی مسیحیت پروتستان
در آمریکا حسب اطلاعات، جمعیت قابل توجهی از طیف پروتستانها به شدت حامی صهیونیسم یهودی بوده و رأی آنها هم در انتخابات عمدتاً به نفع جمهوریخواهان و عناصر تندرو می باشد. این مجموعه در آمریکا از امکانات و ظرفیتهای مختلف رسانه ای و تبلیغاتی برخوردار بوده و از این رسانه های دیداری، نوشتاری و شنیداری در راستای عقاید خود حداکثر بهره برداری را دارند. از این رو بسیاری از محافل قدرت و ثروت سعی دارند پشتیبانی این جمعیت را در برنامه سیاسی، اقتصادی خود داشته باشند.
چهارم: امپراتوری رسانه ای
از دیگر ظرفیتهای مثلث صهیونیسم یهودی، مسیحی و نومحافظه کاران در راستای موعودگرایی و جهانی گرایی، بهره گیری از امپراتوری رسانه ای در سطح آمریکا و جهان به ویژه منطقه غرب آسیا و در تقابل با انقلاب اسلامی ایران می باشد. سردمداران قدرت و ثروت در آمریکا با استخدام همه جریانهای دینی و مذهبی وابسته و همه ابزارهای موجود در راستای اهداف خود، حجم عظیمی از تبلیغات را علیه اسلام، اهانت به مقدسات مسلمانان، اسلام هراسی و اسلام ستیزی برنامه ریزی و اجرا می کنند.
پنجم: مسیحیان معتقد به آخرالزمان و بازگشت مسیح
به جز جمعیت پروتستانها که به عنوان بخشی از سه ضلعی یادشده ایفای نقش می کنند، مسیحیانی غیرپروتستان در آمریکا و دیگر کشورها هم هستند که معتقد به دوره آخرالزمان و بازگشت مسیح بوده و در عمل هوادار مجموعه جریان ترکیبی صهیونیسم یهودی و مسیحی و نومحافظه کاران هستند.
جمعبندی جریان موعودگرایی و جهانی گرایی آمریکایی
جمعبندی آنچه در عرصه آمریکا و پیوستگی بین جریانهای حاکم با رژیم صهیونیستی مشاهده می شود حکایت از موارد زیر دارد:
۱- بازسازی تئوری آخرالزمان و بازگشت مسیح برای صلح جهانی با محوریت آمریکا؛ در این سناریو آمریکا محور صلح جهانی و زمینه ساز ظهور مسیح تعریفشده، یهودیان در سرزمینهای اشغالی پیشمرگان ظهور مسیح و مستلزم حمایت همه جانبه هستند.
۲- در این سناریو سرمایه داران، جنگ سالاران و سیاستمداران یعنی ترکیب قدرت و ثروت به عنوان جریان پشت صحنه و هدایتگر این مسیر قابل مشاهده هستند.
۳- در این طراحی عناصر نظریه پرداز مسئولیت تحلیل و توجیه پدیده آخرالزمان را عهده دار بوده و نقش جاده صافکن را متقبل شده اند؛ یکی از شواهد این موضوع سخنرانی مشهور فوکویاما در چند دهه گذشته است که این سخنرانی را می توان در سه جمله خلاصه نمود:
الف- مهدویت و انتظار، شیعه را شکست ناپذیر کرده است.
ب- شهادت طلبی عاشورایی، شیعه را فناناپذیر کرده است.
ج- ولایت پذیری، شیعه را تهدید ناپذیر نموده است.
اما نسخه موردنظر فوکویاما برای مقابله با تشیع عبارت است از مهندسی معکوس برای:
- مقابله با مهدویت و انتظار
- مقابله با اندیشه عاشورایی
- مقابله با ولایت و ولایت پذیری
۴- استفاده از امپراتوری رسانه ای در راستای تحقق اهداف پروژه به عنوان مهمترین الزام برای زمینه سازی پدیده آخرالزمان.
۵- اجرای طرحها در خود آمریکا و منطقه غرب آسیا برای تحقق پدیده صلح جهانی.
بخش دوّم: تببین اندیشه شیعه پیرامون پدیده آخرالزمان با دو رکن موعودگرایی و جهانی گرایی
آنچه که در آمریکا از طراحی و بازسازی پروژه آخرالزمان و تأکید بر موعودگرایی و جهانی گرایی مشاهده میشود، مبین توجه و نگرانی آنان از چشم اندازی است که در قرآن و در کلام انبیاء الهی به ویژه بزرگ رهبر جهان اسلام و بشریت حضرت محمد بن عبدلله (صلی الله علیه و آله) مبنی بر ظهور آخرین ذخیره الهی و براندازی ظلم و طاغوت و طاغوتیان در جهان آمده است. آنچه به طور جدی در دستورکار جبهه کفر و استکبار قرار گرفته مقابله با مهدویت و ظهور حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) است. از این رو آنچه در قالب موعودگرایی و جهانی گرایی در حال سناریوپردازی است، در حقیقت تقابل با موعودگرایی و جهانی گرایی بر مبنای اسلام و متون اسلامی است. از این رو ضرورت ایجاب می کند به دیدگاه حقیقی مکتب اسلام و تشیع در این خصوص اشاره شود:
جهانی شدن اسلام با محوریت دوازدهمین امام معصوم و با رویکرد احیای تمدن اسلامی
موعودگرایی و جهانی گرایی به معنای جهانی شدن اسلام با حاکمیت مطلق آخرین ذخیره الهی یعنی دوازدهمین امام معصوم از نسل پیامبر اسلام، از قطعی ترین و مسلمترین حقایقی است که کوچکترین تردیدی در آن راه ندارد. همین قطعیت چشم انداز آینده از دیدگاه اسناد و مدارک، نظام سلطه را به وحشت انداخته که به سناریونویسی و اسطوره پردازی با هدف اغواگری و جلوگیری از تحقق اراده الهی پرداخته، غافل از این که وعده خداوند قطعی است و به طور مسلّم تحقق خواهد یافت.
دلایل و مستندات موعودگرایی و جهانیگرایی اسلام
ده ها آیه در قرآن یا به صورت صریح و یا به کمک روایات دلالت بر موعودگرایی دارد:
۱- آیاتی که بر وراثت صالحین در روی زمین دلالت دارد؛
۲- آیاتی که به امامت مستضعفین دلالت دارد؛
۳- آیاتی که بر جانشینی مؤمنین در روی زمین دلالت دارد؛
۴- آیاتی که بر حاکمیت و غلبه آئین اسلامی بر همه ادیان دلالت دارد.
همچنین صدها روایت از پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السّلام) نیز بر وجود حضرت مهدی با بیان همه خصوصیات و حاکمیت آن حضرت بر روی زمین دلالت دارد:
۱- پیامبر در خطبه غدیر باصراحت چهار بار به واژه "مهدی" اشاره و امامت و ولایت آن حضرت را در واپسین دوره زندگی بشر یادآور می شود و رسالت آن حضرت را در نابودی ظالمان، ستمگران، طاغوتیان و مستکبران به طور صریح بیان می کنند؛
۲- روایاتی که بر ویژگیهای آخرالزمان و شرایط قبل از ظهور دلالت دارد؛
۳- روایاتی که به زمینه سازان ظهور اشاره دارد؛
۴- روایاتی که به ویژگیهای عصر ظهور دلالت دارد؛
۵- روایاتی که به یاران خاص (۳۱۳ نفر) اشاره دارد؛
۶- روایاتی که بیان کننده نقش ایران، عراق و یمن در آماده سازی برای ظهور هستند.
ظرفیت های جهانی سازی اسلام با محوریت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف)
۱- مجموعه امکانات و مقدورات جمهوری اسلامی ایران: فلسفه وجودی انقلاب اسلامی و حکومت دینی در این دوره آماده سازی ملت ایران، منطقه، و جهان برای ظهور است که در این حرکت عظیم رهبری نقشی بسیار مهم و زیربنائی را به عهده دارد.
۲- حوزه های علمیه به ویژه حوزه های علمیه قم و نجف و مراجع بزرگوار: حوزه های علمیه جهان اسلام نقش بسیار مهمی را در تبیین مهدویت، ابعاد و خصوصیات عصر غیبت و ظهور و پاسداری از میراث گراسنگ ائمه داشته و دارند.
۳- اکثریت ملتهای مسلمان: اغلب مردم مسلمان با هر مذهب و گرایش براساس آموزه های موجود در اسنادشان، در انتظار فرج و مصلح هستند.
۴- مجموعه پیروان تشیع در اقصی نقاط عالم از ایران، افغانستان، پاکستان، هندوستان، عراق، سوریه، لبنان، یمن، تا آفریقا، مالزی، مصر، نیجریه و دیگر کشورهایی که پیروان اهل بیت در آن کشورها حضور دارند، همه و همه سخت در انتظار ظهور بوده و برای آن تلاش می کنند.
۵- رسانه های جهان اسلام: شبکه های گسترده رسانه ای و تبلیغی فعال در کشورهای اسلامی، ظرفیت پیامرسانی جهانی سازی و موعودگرایی حقیقی و خنثی سازی جریان موعودگرایی بدلی جبهه استکبار را دارند.
۶- اجتماعات و تجمعات پیروان اهل بیت: اجتماعات پیروان اهل بیت در ایام محرم و عاشورای حسینی، ایام حج تمتع، پیاده روی اربعین حسینی به سمت کربلا، اجتماعات جمعه و جماعت در سراسر جغرافیای جهان اسلام ظرفیت بزرگی در جهت ترویج موعودگرایی حقیقی است.
۷- ملتهای ستمدیده و مستضعف: یکی از ظرفیتهای بالقوه برای موعودگرایی و جهانی شدن اسلام، ملتهای ستمدیده، مظلوم، خسته و ناامید از نظامهای شرقی و غربی و به ویژه نظام استکباری آمریکا هستند. شکست فاحش نظام لیبرال دموکراسی و قبل از آن نظام سوسیالیستی و کمونیستی، نوید دهنده بازگشت ملتها به سمت اسلام و مدل حاکمیت دینی با رهبری امام عادل و معصوم خواهد بود.
اقدامات راهبردی ایران در تقابل با طرحها و راهبردهای آمریکا و رژیم صهیونیستی
جمهوری اسلامی ایران و رهبری و مردم آن با درک درست طرحها و نقشه های جبهه کفر و استکبار و شناخت جریانهای پشت صحنه دسیسه ها، اقدامات و راهبردهای همه جانبه ای را در برابر آمریکا در دستورکار دارند که به بخشی از آنها اشاره می شود:
یکم: احیاء و ترویج اندیشه مهدویت
از مهمترین اقدامات جمهوری اسلامی احیاء و ترویج اندیشه مهدویت و پدیده آخرالزمان و قطعیت حاکمیت اسلام بر سایر ادیان با محوریت امام معصوم (علیه السلام) بوده است. تدوین دهها اثر مکتوب، جمع آوری روایات و نشر اخبار مربوط به آخرالزمان، پیش بینی و برگزاری همایشها و کنفرانسهای داخلی و بین المللی و در مقابل، افشای سناریوسازی، داستان سرایی و بدل سازی جبهه کفر و استکبار در اغوای افکار عمومی جهان مسیحیت و حمایت از رژیم صهیونیستی از جمله این اقدامات به شمار می آید.
دوم: خنثی سازی مهمترین طرح آمریکا برای تغییر خاورمیانه
اقدام دوم جمهوری اسلامی ایران، مقابله با یکی از مهمترین طرحهای آمریکا برای تغییر در منطقه غرب آسیا تحت عنوان «خاورمیانه بزرگ» می باشد. آمریکا برای اجرای طرح موعودگرایی و جهانی گرایی و با هدف تجزیه کشورهای مهم منطقه و توسعه رژیم صهیونیستی، دست به طراحی بزرگی زد که در آن حذف حزب الله، تجزیه سوریه، عراق و ایران پیش بینی شده بود. جمهوری اسلامی ایران با کمک همپیمانان خود در محور مقاومت و حضور فعال در عرصه پیکار با دشمن، این طرح بزرگ را خنثی نمود.
سوم: مقابله با نقشه آمریکا در شکستن جبهه مقاومت
آمریکا برای شکستن جبهه مقاومت و ایجاد اخلال در همبستگی بین کشورهای مستقل و همسو با مقاومت، به ایجاد جنگ داخلی، حمایت از داعش و اغتشاشگران در عراق و سوریه اقدام کرد که با همت جمهوری اسلامی ایران و هماهنگی مجموعه نیروهای مقاومت، این طرح دشمن نیز شکست خورد و جبهه مقاومت تقویت گردید.
چهارم: تقویت بنیه دفاعی جبهه مقاومت
در جهت جلوگیری از تهاجم رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه، ضرورت ایجاب می کرد جریان حزب الله و مجموعه رزمندگان غزه از جهت بنیه دفاعی تقویت شوند که جمهوری اسلامی ایران در این راستا زمینه تقویت بنیه دفاعی و تبدیل نبرد نابرابر به نبرد متقارن و توازن قوا را فراهم نمود.
پنجم: بین المللی کردن مسئله فلسطین
از دیگر اقدامات جمهوری اسلامی در برابر نقشه های آمریکا، بین المللی کردن مسئله فلسطین با اعلام آخرین جمعه ماه مبارک رمضان به عنوان روز قدس می باشد. نقشه آمریکا و برخی کشورهای اروپایی گسترش اسرائیل و حذف موضوع فلسطین و یا استحاله آن با همکاری جریان سازش بود، اما اقدامات نظام اسلامی نه تنها جلوی گسترش این رژیم غاصب را گرفت بلکه موضوع فلسطین را جهانی کرد و زمینه تقویت مقاومت را در بین فلسطینی ها فراهم نمود.
ششم: ایجاد زمینه خروج آمریکا از منطقه
با تقویت جریان مقاومت در منطقه توسط جمهوری اسلامی ایران، زمینه خروج آمریکا از عراق و افغانستان فراهم گردید. آمریکا برای ماندن و ایجاد پایگاه به منطقه آمده بود، اما در نهایت شرایطی فراهم گردید که مجبور به خروج از منطقه می باشد
وضعیت کنونی آمریکا و رژیم صهیونیستی
در دهه های گذشته و به ویژه پس از انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی امپراتوری شوروی، متغیرهای مهمی در عرصه بین المللی به وقوع پیوسته که نگاهی نو به این تحولات می تواند چشم انداز آینده را تاحدودی روشن نماید. ازجمله متغیرهای مهم قابل ارزیابی، وضعیت آمریکا و رژیم صهیونیستی ظرف این چند دهه اخیر می باشد که به شکل اختصار به این موضوع اشاره می شود:
۱- دوران شروع افول قدرت و جایگاه آمریکا
از جمله متغیرهای مهم در عرصه جهانی، تنزل جایگاه آمریکا و شروع افول این ابرقدرت مدعی می باشد. مطالعه مفاد سند امنیت ملی آمریکا برای ربع قرن هزاره سوم بیان کننده روحیه حاکم بر سران استکبار در آن دوره است. در فرازی از مقدمه سند مذکور آمده: «استراتژی طراحی شده برای ۲۵ سال نخست قرن بیست و یکم مستلزم آن است که آمریکا به گونهای رهبری جهان را در دست گیرد که میان گسترش آزادی و تداوم ثبات، موازنه و تعادل وجود داشته باشد. آمریکا که امروز به قدرت جهانی تبدیل شده، مسئولیت محافظت از منافع آمریکا را در همه جهان به عهده دارد. از سوی دیگر ایالات متحده نخستین کشوری است که مسئولیت رهبری را بر دوش می کشد.» در فراز دیگری از این سند نیز آمده: «اگر آمریکا سرمایه گذاری عاقلانه ای برای حفظ برتری و قدرت خود در ۲۵ سال آینده نکند، از قدرت و نفوذش کاسته می شود و منافع او پیش از پیش در معرض تهدید و مخاطره قرار خواهد گرفت.»
اکنون نگرانی سردمداران آمریکا به وقوع پیوسته و از ۲۵ سال ربع اول قرن جدید، یک دوره ۸ ساله با ریاست جمهوری بوش پسر و در یک دوره ۸ ساله با ریاست جمهوری اوباما و چهار سال هم با ریاست جمهوری ترامپ گذشت و آمریکا در عرصه بین المللی روز به روز ضعیفتر و ناتوانتر ظاهر شد. اکنون نیز نوبت به بایدن رسیده و باتوجه به اینکه تنها دو سال به پایان ۲۵ سال اول قرن ۲۱ مانده، سیر تحولات نشان می دهد در این مدت باقیمانده از این دولت نیز کاری بر نخواهد آمد.
در حال حاضر آمریکا نه قادر به ائتلاف سازی جهانی است و نه توان حفظ دستاوردها و پیروزی های خود و حل و فصل مشکلات بین المللی را دارد. حتی عربستان که از او به عنوان گاو شیرده تعبیر می کردند نیز به ضعف و ناتوانی آمریکا پی برده و در حال حاضر در حال خروج از تحت الحمایگی آمریکا است.
۲- تحول در نظام تک قطبی و تبدیل آن به نظام چندقطبی جهانی
واقعیتهای عرصه بین المللی نشان می دهد خواب سردمداران ایالات متحده آمریکا برای کدخدایی و رهبری واحد جهانی تعبیر نشده و اکنون جهان با قدرتهای چندگانه و متفاوتی روبرو است. حضور فعال چین در عرصه اقتصادی و فناوری، حضور روسیه در عرصه نظامی و واقعیتی به نام جمهوری اسلامی ایران در عرصه دیپلماسی و ایدئولوژیک و برداشتن گامهای مهم در عرصه فناوری و نظامی، و همچنین در کنار آنها هند و پیشرفتهای خیره کننده آن، نشان دهنده پایان دوران تک قطبی است.
ورود فعال چین در عرصه دیپلماسی و تلاش برای حل و فصل مسائل بین المللی و سرمایه گذاری در کشورهای مختلف، و همچنین ایفای نقش جمهوری اسلامی در عرصه دیپلماسی و حل و فصل مسائل منطقهای بیان کننده شکل گیری قدرتهای نوظهور در منطقه و جهان است. با توجه به تغییر در معادلات بین المللی و تحولات جهانی، اکنون قدرت مانور آمریکا در راستای منافع خود و یا حمایت از رژیم صهیونیستی و کشاندن جریان سازش بر سر میز مذاکره به شدت کاهش پیدا کرده است.
۳- فراگیری مبارزه در مجموعه ساکنین فلسطین
مهمترین حادثه و تحول در معادلات بین رژیم صهیونیستی و مقاومت فلسطین در سال ۲۰۲۲ ورود مجموعه کرانه باختری در عرصه مبارزه آشکار با نیروهای این رژیم میباشد. آنچه برای غاصبان فلسطین باورناپذیر بود ورود نیروهای این منطقه در مصاف با اشغالگران و وارد کردن ضربات سنگین بر پیکر رژیم غاصب و از سوی دیگر پرداخت هزینه با تقدیم شهدا در راه نجات سرزمین اشغالی بوده است؛ حادثهای که در حال حاضر به کابوسی برای نیروهای امنیتی و چالشی جدی برای حاکمان سرزمینهای اشغالی تبدیل شده است. حضور فعال و مؤثر روزانه نیروهای مبارز در مصاف با نیروهای رژیم صهیونیستی نشان از عزم راسخ آنان و تداوم مبارزه تا رهائی از دست غاصبان سرزمین فلسطین دارد.
۴- حاکمیت جریان افراطی دولت اسرائیل و شتاب انفجار درونی
حادثه مهم دیگری که در سال ۲۰۲۲ در رابطه با رژیم حاکم بر سرزمینهای اشغالی پدیدار گشت، حاکمیت جریان افراطی با محوریت نتانیاهو بر دولت اسرائیل بود که به شدت اوضاع درونی رژیم را ملتهب و درگیری و تقابل را به درون این رژیم کشید و شتاب انفجار درونی آن را سرعت بخشید. هشدارهای مکرر رئیس رژیم صهیونیستی و دیگر عناصر تأثیرگذار نسبت به فروپاشی درونی این رژیم غاصب، بیان کننده عمق حادثه می باشد. نگرانی شدید جبهه کفر و استکبار یعنی آمریکا و اروپا نسبت به حوادث درونی رژیم صهیونیستی و موج مهاجرتها به خارج نیز نشان از سستی بنیان این رژیم داشته و فروپاشی آن در آینده ای نه چندان دور را نوید می دهد.
۵- چالشهای درونی آمریکا
آمریکا در درون خود با چالشهای عمدهای مواجه است که به شدت انسجام و اقتدار حکومت مرکزی را متزلزل نشان می دهد. برخی از این چالشها عبارتند از:
۵-۱- بدهکاری ۳۰ تریلیون دلاری (سی هزار میلیارد دلاری)
۵-۲- شکاف درونی بین سیاهپوستان با حاکمان سفید پوست و طرفداران ترامپ
۵-۳- تورم و فشار شدید به مردم و جامعه آمریکا که زمینه ساز شکاف عمیق بین سرمایه داران و دیگر اقشار شده است.
۶- بازگشت جنگ به اروپا
اروپا که همواره قطب و کانون جنگ و درگیری بوده، در یک دوره طولانی جنگ را به جوامع اسلامی به ویژه منطقه غرب آسیا کشاند و با ایجاد درگیریهای منطقهای قومی و مذهبی، با فروش سلاحهای خود، منابع مسلمین را به غارت برد. اما سرانجام با حمله روسیه به اوکراین که آمریکا و اروپا منشأ آن بودند، جنگ به کانون اصلی خود بازگشت و بار دیگر اروپا با حمایت از اوکراین خود را با چالشهای جدی همچون هجوم آوارگان اوکراینی، تورم بالا و تأثیرپذیری از قطع گاز و نفت روسیه مواجه دید که چشم انداز روشنی نیز برای کاهش این چالشها دیده نمی شود.
به هر حال آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی هر سه با بحران تورم، ناامنی و تناقضات و فشارهای درونی مواجه می باشند که به نظر می رسد روز به روز هم بر این چالشها و بحرانها افزوده می شود. به نظر می رسد نقطه اصلی و مرکزی تقابل جمهوری اسلامی ایران با جبهه کفر و استکبار جهانی، تقابل دو اراده است: اراده تداوم حاکمیت آمریکا بر جهان با تمسک به پروژه سازی و سناریونویسی آخرالزمانی از یک سو، و از سوی دیگر اراده رهبری و ملت ایران در جهت زمینه سازی تحقق وعده قطعی ذات ربوبی و راهبردهای پیامبر و ائمه معصومین(علیهم السلام) و فراهم سازی زمینه ظهور آخرین ذخیره الهی و حاکمیت اسلام و صلح بر جهان.
قطعاً حضور فعال ملت ایران در روز قدس و هدایت دیگر ملتهای جهان بخشی از تحقق این زمینه ها به شمار می آید.
[۱] ایوانف، یوری؛ صهیونیسم؛ ترجمه ابراهیم یونسی؛ ص۱۴ (به نقل خبرگزاری جام جم)
[۲]خیری، حماد؛ قضایا نافی الامم المتحده؛ به نقل دنیا بازیچه یهود؛ ص۴۶
[۳] دنیا بازیچه یهود؛ ص۳۰
[۴] پروتکل های دانشوران صهیون؛ پروتکل۲
[۵] فورد، هنری؛ یهود جهانی یگانه مشکله جهان؛ ص۱۹و۲۰
[۶] قطب، سیدمحمد؛ انسان بین مادیگری و اسلام؛ ترجمه ضیاءالدین روحانی و سیدهادی خسروشاهی؛ ص۱۳۴
[۷] سیک، گری؛ همه چیز فرو میریزد؛ ۱۹۸۵
[۸] انقلاب اسلامی، بیداری اسلامی در جهان
[۹] نیکسون، ریچارد؛ پیروزی بدون جنگ؛ ترجمه فریدون دولتشاهی
[۱۰] روزنامه کیهان؛ ۲۶/۰۹/۱۳۸۷
[۱۱] نیکسون؛ همان منبع
[۱۲] مصاحبه ۲۰/۰۸/۱۳۶۶
[۱۳] مصاحبه با نشریه نیویورکر؛ ۲۴ ژانویه ۲۰۱۵
[۱۴] واعظی، حسن؛ ایران و آمریکا؛ ص ۳۱۴
نظر شما